خط خطی

خط خطی های یک سرباز جنگ نرم

خط خطی

خط خطی های یک سرباز جنگ نرم

خط خطی
پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۷ آبان ۹۵، ۲۲:۱۰ - ییس.سف وی ز ل سمج ج a.
    دمت گرم
  • ۲۱ آذر ۹۳، ۱۴:۵۱ - علی زکی زاده
    خوب بود

هه...اینو نگا....

چهارشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۵ ق.ظ

بسم رب الحسین (ع)...

پیراهنش رو پوشید زیر بارون راهی مدرسه شد.

تو راه همش به این روایت فکر میکرد که امام علی علیه السلام فرمودند:

هر گاه عالمی بمیرد،رخنه ای جبران ناپذیر در اسلام ایجاد می شود...

سوار تاکسی شد.چند دیقه بعد با تاکسی از کنار دخترایی رد شدن که بعضی با حجاب و بعضیاشون چوب حراج به حیاشون زده بودن و چند تا پسر جاهل هم دنبال اینا افتاده بودن و چرت و پرت میگفتن و میخندیدن...

رسید آخر خط،از ماشین پیاده شد،داشته به گوشه کنار این شهر نگاه میکرد تا ببینه ۴ روز دیگه که محرمه تو شهر چه خبر!!

ولی انگار نه انگار ۴ روز تا محرم مونده.

فقط یکی دوتا بنر هیئت دید و والسلام...

البته باید هم اینجوری  بشه.وقتی فلان آقا میگه ماهواره آمد نه دین مردم را گرفت و نه هویتشان را ...یا اکبر آقا میگه خب که چی که میان ماهواره هارو جمع میکنن?با این کار باعث میشن هرکی ماهواره نداشت هم بره بخره.یه عده هم به ظاهر روشن فکر براشون دست و جیغ میزنن و تائیدشون میکنن...

وقتی این آقایون اینارو بگن دیگه آدم نباید توقع داشت تو این شهر بویی از محرم میاد...

تو شهر بوی شهوت و بی غیرتی و گناه و هوس میاد...

از خیابون رد میشه ،دوباره به یه گروه دختر و پسر محصل دیگه بر میخوره که دارن چرت و پرت میگن و میخندن...

به در مدرسه می رسه.

چون بارون می بارید تو حیاط،صف تشکیل نشده بود و همه رفته بودن تو کلاس.

از پله ها میره بالا،وارد سالن که میشه ،اولین صحنه ای که تو یه محیط آموزشی که به قول خودشون برای (آموزش و پرورش که بنده با این اسم مخالف و بعد ها در موردش صحبت خواهم کرد). برخورد میکنه اینه که چند تا (دانش آموز)دارن به خواهر و مادر هم فحش میدن و میخندن که مثلا خیلی باهم رفیقن،از در اولین کلاس که رد میشه یکی میگه:

چطوری مو قشنگ....(صدای خنده و قهقه چند نفر دیگه)

راستی یادم رفت بگم این پسر داستان ما موهاش رو خیلی ساده شونه میکنه به بغل و یه مدل موی خیلی ساده و حزب اللهی داره ولی روش خیلی حساسه و همیشه شونه تو کیف و جیبشه که اگه بهم ریخت مرتبشون کنه.به خاطر همین مسخرش میکنن و میگن مو قشنگ..

وارد کلاس که میشه یه عده برای دست انداختمش بلند میشن و میگن:

_یا الله بچه ها حاج آقا اومد و میزنن زیر خنده.

سلام میده و از بین ردیفا میره تا برسه سر جاش که یکی بهش میگه چرا مشکی پوشیدی!?

هیچی نمیگه و با دوستانش دست میده و میشینه سر جاش.

معلم میاد و درس شروع میشه.

زنگ تفریح که میخوره از کلاس میره بیرون تا بره نماز خونه نماز بخونه.

تو حیاط چند نفر دیگه دورش میکنن و میگن امام زاده سیار اومد و برای دست انداختنش دست میکشن به سر و روش و میمالن به صورتشون و میخندن.

از حلقه اینا که در میاد بیرون میره نماز خونه وارد نماز خونه که میشه می بینه چند نفر مثل خودش که از نماز جماعت جاموندن دارن نماز میخونن.

یه مهر برمیداره و میره یه گوشه..

_الله اکبر.

نمازش رو شروع میکنه.

تو قنوتش برای ظهور مولای غریبش خیلی دعا میکنه...

نمازش که تموم میشه ...

میره کلاس.

یکی خیلی بهش گیره میده چرا مشکی پوشیدی و...

آخرش میگه چرا.

میگه برای فوت آیت الله مهدوی کنی مشکی پوشیدم .

همکلاسیش میزنه زیر خنده و میگه"هه.. اینو نگا"برای یه پیر مرد ریشو که مرده این مشکی پوشیده.بقیه هم میزنن زیر خنده.

چیزی نمیگه میشنه سر کلاس و معلم میاد و دوباره درس شروع میشه.

زنگ آخر که میخوره با همه خدا حافظی میکنه و راه میوفته سمت خونه.

همچنان بارون می باره.

وارد یه مغازه و لوازم فرهنگی دینی فروشی میشه.

یه تی شرت مشکی که روش یه شعر قشنگ حضرت زینبی نوشته:

زینب عفیفه ایست که در راه عصمتش

عباس میدهد نخ معجر نمی دهد..."

چشمش رو میگیره و اونو برمیداره.

یه پلاک از همونایی که شهدا داشتن با این تفاوت که رو مال اینه بجای شماره و کد و... نوشته "یا زینب کبری س) هم برمیداره و حساب میکنه و از مغازه میره بیرون.

خونه که می رسه تی شرت و پلاک رو از کیفش در میاره و می بوسه و میذاره یه گوشه میزش که روز قبل محرم مادرش،تنش کنه و راهی روضه های امام حسینش کنه.

شام میخوره و میره بخوابه..

تو رخت خواب داشت به اتفاقات امروز فکر میکرد..

به خودش میگفت پس،ماها چیکار داریم برا امام زمانمون میکنیم...

چرا باید وضعیت جامعه ما این جوری باشه...

چرا کاری از،دستمون بر نمیاد.

یا اگه بر میاد چرا انجام نمی دیم..

چرا... چرا....چرا...


ادامه دارد.....

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۳۰
سرباز جنگ نرم

نظرات  (۶)

عالی بود
با سلام
با مطلبی در مورد
قیاس‌های مع‌الفارق آقای روحانی تمامی ندارد

به روز هستم


۰۲ آبان ۹۳ ، ۱۰:۰۸ مصطفی کاظم لو (رزمنده سایبری)
سلام
خدا قوت
ان شاء الله عاقبت بخیر باشید

پاسخ:
ممنون.

سلام
تشکر از شما به خاطر ارسال مطلبتان به سایت "حرف تو"
" هه...اینو نگا... "
با آدرس: http://harfeto.ir/?q=node/35671
در این سایت انتشار یافت.
چشم به راه مطالب خوب شما هستیم.
هدیه سایت "حرف تو" به شما:
"امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام): خودت را به کارهای زیبا عادت بده که اگر به آن‌ها عادت کنی، برایت لذّت‌بخش می‌شوند."
یا علی
+
امام جانبازم
تنهاتر میشود دائم...
۳۰ مهر ۹۳ ، ۱۱:۴۲ خرید خانه در آلانیا

خیلی خوب و عالی بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی